امیرعباس شیطون
بعد از شش هفت روز خونه نشینی، تا همسری رفت سرکار از خونه زدم بیرون ، رفتم سمت خونه آبجی صدیقه ، مثل همیشه خونه گرم و امیرعباس لالا ، داشتیم در مورد اتفاقات روزانه با آبجی صدیقه و ملیکا حرف میزدیم که ملیکا یه برگه از امیرعباس حالا نمیدونم کار در خانه بود ، کار در کلاس بود چی بود اما مهم محتوی اون برگه بود که همه مونو به خنده انداخت ، خب از یه کلاس اولی انتظار فراتری نمیشه داشت . الان دلم میخواد یه خورده جیلیز و ویلیز کنید برا اینکه چی توی اون برگه نوشته شده بود آیا !!!!؟؟؟ همچنان جیلیز و ویلیز کنین خخخخخخ ، بعععععععله من همچین آدم حرص بده ای هستم خخخخخخ چشم غره هاتونم ببرین یه جا دیگه اینجا بازاری نداره ، ایییییییییییش . مامی ...
نویسنده :
ღ.مامان مهديه.ღ
9:39